شهر وحدتیه FUN
 
 

شخصی به نام ذوالنون مصری میگوید : با کاروانی در بیابانی می رفتیم . در بین راه دزدان به قافله حمله کردند و به غارت اموال مشغول شدند . مردم از ترس به گریه افتادند اما زن صالحه ای که در کاروان ، همراه ما بود شروع به خندیدن کرد .

به او گفتم :

همه مردم گریه میکنند و تو میخندی ؟

 

او گفت :  خنده ام از آن است که اینان از مخلوقاتی که خود خالق دارند می ترسند .

گفتم : برای رفع این بلا دعا کن که خدا فرموده است :

« ادعونی استجب لکم » ( بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را .)

او سرش را بسوی آسمان بلند کرد و گفت :

ای خدایی که آسمان را بدون پایه استوار کردی ! به حق آنچه از قلب من میدانی تسلط این دشمنان را از ما برطرف کن .

ناگهان ابری ظاهر شد و هوا سرد شد .. باران زیادی بارید و دزدان که در حال رفتن بودند اسبها و شترهایشان در آب فرو رفت به طوریکه نزدیک به هلاکت شدند .

در این حالت فریاد زدند :

اگر کسی که ما با دعای او گرفتار شده ایم برای رفع بلا دعا کند ما هم قول میدهیم همه اموال شما را برگردانیم .

من به آن زن گفتم :

برای رفع گرفتاری آنها دعا کن . او هم دعا کرد .

ناگهان ابر شکافته شد و خورشید نمایان گشت و تاریکی برطرف شد .

آن دزدان هم اموال کاروانیان را تماماً پس دادند و رفتند .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : جمعه 22 آذر 1392برچسب:, :: 16:4 :: توسط : ر.جم اسپر

درباره وبلاگ
خوش امدید..
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شهر وحدتیه FUN و آدرس vahdatiefun.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 96
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 99
بازدید ماه : 108
بازدید کل : 48882
تعداد مطالب : 127
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1